محرم ۱۴۰۲ – حاج حبیب چاهشوری
مراسم سینه زنی محرم ۱۴۰۲ – مسجد امام حسن مجتبی (ع) “کوی جبری”
نوحه خوان : حاج حبیب چاهشوری
شب تاسوعا
دریافت
واحد : آسمان غمزده چشمش به طلوع سحر است
شب عاشورا
دریافت
واحد : کربلایی صفتان روزه ی خیرالناس است
شب یازدهم
دریافت
واحد : فصل معراج غمین
» نوحه : جور خنجر
» نوحه خوان : حاج حبیب چاهشوری
» آهنگ : مهدی آموزگار
» شاعر : عادل آبرخت
سوی میدان بلا شد علی اکبر
گل گلزار حسین سبط پیمبر
بزن به سینه و سر ، بخوان الله اکبر ــ الله اکبر
**********
اشبه الناس نبی ، سید و سرور
زور بازوی خدا ، صولت حیدر
زند تیغ دو پیکر ، علی به فوج لشکر ــ الله اکبر
***********
ذکـر لاحول ولا بر لب اکبر
به صف کربلا شد یل خیبر
ببین غوغای محشر ، نبرد ماه انور ــ الله اکبر
***********
اربا اربا ز جفا شد علی اکبر
به فغان عالم و آدم همه یکسر
علی ز جور خنجر، به خون گشته شناور،الله اکبر
**********
یوسف ِ یوسف زهرا شده گلگون
ز غمش زینب محزون شده دلخون
جهان گشته مکدر ، ز مرگ سرخ اکبر ، الله اکبر
» واحد : کربلایی صفتان روضه ی خیرالناس است
» نوحه خوان : حاج حبیب چاهشوری
» آهنگ : مصطفی اکابریان
» شاعر : محمود موجی
کربلایی صفتان روضه ی خیر الناس است
باز بر منبر دل زمزمه ی عباس است
گوش کن تا که از او این سخن آغاز کنم
درب غمبار شبستان بلا باز کنم
از فرات آمده اما زفراقش سخن است
آتش از آمدنش در دل این انجمن است
تشنه لب ساقی اطفال ز رود آمده است
با رخ از زین به زمین ماه فرود آمده است
ساقی از شط عطش با غم دل می آید
گوییا از لب اطفال خجل می آید
بر لبش شروه جانسوز جدایی جاری ست
در وجودش همه ذرات رهایی جاری ست
سر به دامان برادر دو لبش باز نمود
اینچنین با دل پرخون سخن آغاز نمود
نزد اطفال دگر غمزده نامم مبرید
تا که جان است به تن سوی خیامم مبرید
شرم دارم که ببینم لب خشک اطفال
تا که آب آورم اینبار نمانده ست مجال
مشک خالی و زدستم بفتاد است علم
شرمسارم زتو و کام عطشناک حرم
چونکه مردانگی از روز ازل دین تو بود
تا قیامت سر من کاش به بالین تو بود
سجده نرگس غمدیده چشمان حسین
چون به هم شد دو جهان گشت پریشان حسین
شکوه از ماذنه حنجره اش جاری شد
بر لبش نغمه ی آیات عزاداری شد
بی تو عباس جهان کنج خراب آباد است
بی تو بنیاد جهان یکسره بی بنیاد است
مشک لبریز عطش را زفرات آوردی
بهر طفلان حرم آب حیاط اوردی
آبرو دارد اگر آب ندارد مشکت
خون به دل گشته ام از موج فرات اشکت
چهره بر چهره عباس چون بنهاد حسین
همه حیران شده گفتند که جان داد حسین
رفت در خیمه ی عباس و عمودش افکند
به خدا یکسره او بود و نبودش افکند
موجی از غصه پریشان شد و بیتاب گریست
تا که خورشید چنان از غم مهتاب گریست
نظر دهید